MR.Perfect

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:53 بعد از ظهر توسط نادر| |

تاریخچهٔ استفاده از گاه‌شمار در ایران به حدودا دو هزار سال قبل از میلاد مسیح و همچنین قبل از پیدایش زرتشت بر می‌گردد. با گذر زمان و در طول تاریخ گاه‌شمار نگاری ایرانی تغییرات زیادی در خودش دیده‌است.

نوشته‌های کهن ایرانی حاکی از این است که گاه‌شمار ایرانی از گاه‌شمار بابلی‌ها الهاماتی گرفته‌است که سال ۳۶۰ روز داشت (۱۲ ماه ۳۰ روزه) و هر شش سال یک بار، برای هماهنگی فصل‌ها، سال ۱۳ ماهه می‌شد. حدود ۲۵۰۰ سال پیش، یعنی بعد از میلاد زرتشت و شکل گیری حکومت هخامنشی، گاه‌شمار ایرانی تغییراتی در خودش دید. این تغییرات رفته، رفته در طی حدودا ۳۰۰ سال به شکل نهایی خودش در آمد. با این دگرگونیها، نام ماه‌ها به نام ایزدان زرتشی در آمد و نام ایزدان زرتشتی به روزهای ماه‌ها هم اضافه شد. در این گاه‌شمار، هر روز ماه نام خودش را داشت.

گاه‌شمار‌های ایرانی

مطالعه تاریخ ایران باستان و تحقیقات اخیر در این زمینه نشان می‌دهد که انواع گاه‌شمار رسمی و محلی از روزگاران پیشین در ایران کهن معمول بوده‌است که از میان آنها سه گاه‌شمار زیر دارای اهمیت بیشتری بوده‌است:

  • فرس قدیم (هخامنشی)
  • اوستایی قدیم
  • مجوس و مغان

گاه‌شمار هخامنشی

تقویم رایج در اوایل حکومت شاهنشاهی هخامنشیان به نام فرس قدیم یا فرس هخامنشی معروف بوده‌است. متون کتیبه‌های باقی مانده از داریوش بزرگ در کوه بیستون در کرمانشاهان و سایر فرمانهای شاهان هخامنشی ما را از تقویم رسمی امپراتوری سترگ ایران زمین و چگونگی اصول زمان سنجی در آن روزگاران آگاه می‌سازد. متون این کتیبه‌ها و محتوای فرمانها بیانگر این حقیقت اند که ایرانیان قدیم سال را به دوازده ماه تقسیم می‌کردند و فصول را می‌شناختند. ماه‌های هخامنشی و معنای برخی از آنها عبارت است از:

  • ادوکن ئیش: هنگام کندن جوی, برابر با فروردین
  • ثور واهر: بهار پر غرور, برابر با اردیبهشت
  • تائی گرچی: سیر چیدن, برابر با خورداد
  • گرم پد: پای گرم, برابر با تیر
  • درن باجی: جاودانگی, برابر با امرداد
  • کاریاشیا: برابر با شهریور
  • بایگا دئیس: ماه پرستش خدا, برابر با مهر ماه
  • ورگزن: برابر با آبان ماه
  • اثری یادی: ماه پرستش آتش: برابر با آذر ماه
  • آنامک: ماه خدای بی نام, برابر با دی
  • سامیا: برابر با بهمن ماه
  • ویخن: برابر با اسفند ماه

در اخبار است که داریوش بزرگ دو نفر از منجمان نامدار کلدانی به نامهای نبوریمنو, کیدینوس را جهت اصلاح این تقویم به ایران دعوت کرد و ایشان با آشنایی به دانش نجوم یک سال شمسی را برابر با ۳۶۵ روز و ۶ ساعت و ۱۵ دقیقه و ۴۱ ثانیه معین نمود. به احتمال قوی سال و ماه ایرانیان را با اصول سال و ماه بابلی تنظیم کردند. این تقویم که قدیمیترین نمونه زمانسنجی در ایران است, تا زمانی که تقویم اوستایی در ایران رواج یابد تقویم رسمی کشور بوده‌است.

خصوصیات

آغاز سال

در تقویم فرس قدیم آغاز سال با آغاز پاییز مقارن و اولین ماه سال «باکیادئیس» با برگزاری جشن «باگایادی» توام بود. همچنین از قرار معلوم جشن مهرگان بعد از برقراری تقویم زرتشتی به جای جشن باگایادی برگزار می‌شده‌است.

مبدا و سرآغاز

در خصوص اینکه سرآغاز تقویم فرس قدیم از چه زمانی و متکی بر چه واقعه‌ای بوده‌است, اطلاع دقیقی در دست نیست. ولی بر اساس قرائن می‌توان گفت: چون آغاز سلطنت هر پادشاهی, مبدا تاریخی آن زمان محسوب میشده و در دولت بابل نیز چنین می‌کردند پس مادها و پارسها که چیزهای زیادی را از بابل و آشور اخذ و اقتباس کرده بودند, به احتمال زیاد این امر نیز از آنان گرفته شده‌است. همچنان که متون گلی پارسه تخت جمشید این احتمال را مقرون به حقیقت ساخته‌است.

شمارش ایام

در تقویم فرس قدیم, مانند عصر حاضر, روزهای هر ماه را با شمارش اعداد مشخص می‌کردند و هر ماه دارای ۳۰ روز بوده‌است. نمونه آن را در کتیبه بیستون می‌خوانیم:

چهارده روز از ماه ویخن گذشته بود که... نه روز از ماه گرم پد گذشته بود که...

فصل

در تقویم فرس قدیم, سال به چهار فصل سه ماهه تقسیم می‌شد و به کاربردن کلماتی همچون وهار به جای بهار و وهامین به جای تابستان و پاتیژ به جای پاییز که در زبان پهلوی معمول بوده مبین همین امر است. این واژه‌های باستانی امروزه در زبان کردی به راحتی قابل مشاهده‌است. کردهای ایرانینژاد هنوز این واژه‌ها را حفظ کرده‌اند و به بهار امروزی همان وههار می‌گویند یا به تابستان پارسی امروزی همان واژه پهلوی ایران باستان یعنی هامین را به کار می‌برند.

تقویم دینی مزدیسنا

بعد از پادشاهی داریوش بزرگ تقویم مزدیسنا در ایران رواج یافت و ماههای زرتشتی جانشین ماهای فرس هخامنشی گردید. این تقویم در تاریخ ایران به تقویم دینی مزدیسنا یعنی تقویم زرتشتی و یا تقویم اوستایی که بعدها تقویم یزدگردی شد مشهور است. این تقویم کاملا مذهبی است و بر اساس خواسته‌های دینی زرتشتیان و بر اساس انجام مراسم و فرایض دینی آنان بنا شد. به طوریکه هر یک از روزها و ماههای سال به فرشته یا فرشتگانی اختصاص دارد و انجام فرایض دینی را در زمانهای خاص توصیه می‌نماید.

خصویات

شبانه روز در تقویم مزدیسنا

در اوستا شبانه روز به پنج وقت یا گاه تقیسم شده: وانگاه , ربیتونیگاه , ازیرنیگاه , اویسروتریمگاه و اشهینگاه.

ساعت

واژه هاتر یا هاسر در فرهنگ اوستا و پهلوی به جای ساعت به کار گرفته می‌شود و یک هاسر برابر است با یک ساعت و ۱۲ دقیقه امروزی.

مناسبت‌ها و روز

روزهای ۳۰ گانه در این تقویم که هر یک به نام فرشته یا ایزدی نامگذاری شده‌است به شرح زیر می‌باشد:

    • هرمزد یا اهورازمزدا
    • بهمن یا وهومنه
    • اردیبهشت یا آش وهشت
    • شهریور یا خشتروئیریه
    • سفندارمذ یا سپنت آرمئیتی
    • خرداد یا هوروتات
    • امرداد یا امرتات
    • دی به آذر یا دئوش
    • آذر یا آتر
    • آبان
    • حورشید یا هورخشئت
    • ماه یا ماونگه
    • تیر یا تشتری
    • گوش یا گئوش
    • دی به مهر یا دئوش
    • مهریا میتر
    • سروشیا سرئوش
    • رشن یا رشئو
    • فروردین یا فره وشی
    • بهرام یا ورترئن
    • رام یا رامن
    • باد یا وات
    • دی به دین یا دئوش
    • دین یا دئنا
    • ارد (ارت) یا اشی ونگوهی
    • ارشتاد (اشتاد) یا ارشتات
    • آسمان یا اسمن
    • زامیاد یا زم
    • ماراسپند (مهر اسپند) یا منثر سپنت
    • ائیران

در خرده اوستا در گفتاری تحت عنوان سیروزه می‌خوانیم, نگهبانی از ۳۰ روزهای ماه به یکی از فرشتگان سپرده شد و به همان فرشته نامزد گردیده‌است و ایزدان معروف مزدیسنا, همان که روزهای ماه را به نامهای آنان خوانده‌اند و خود ایزدان بزرگ از همکاری مهین فرشتگان که آنان را امشاسپندان گویند, شمرده شده‌اند و بقیه همکاران و مددکاران آنها می‌باشند:

  • امشاسپندان = ایزدان همکار
  • هرمزد = دی به آذر, دی به مهر, دی به دین
  • بهمن = ایزد ماه, ایزد گوش, ایزد رام
  • اردیبهشت = ایزد آذر, ایزد سروش, ایزد بهرام
  • شهریور = ایزد خور, ایزد مهر, ایزد آسمان, ایزد ائیران
  • سفندارمذ = ایزد آبان, ایزد دین, ایزد ارت, ایزد ماراسپند
  • خرداد = ایزد تشتر (تیر), ایزد فروردین, ایزد باد
  • امرداد = ایزد رشن, ایزد اشتاد, ایزد زامیاد

ماه در تقویم مزدیسنا

ماونگه در اوستا و در تقویم مزدیسنا, هم به مفهوم سیاره ماه (قمر) و هم به معنای شبانه روز از زمان است. در این تقویم هر ۳۰ روز را یک ماه نامیده و هر سال را ۱۲ ماه می‌گرفتند, بنابراین هم ماه و هم سال در این تقویم اصطلاحی است نه حقیقی. اسامی دوازده ماه این تقویم همان اسامی ایزدان معروف دین بهی زرتشتی است و در تقویم امروزی ایران نیز با کمی تغییر محفوظ مانده‌است. این ماه‌ها شامل زیر می‌باشد:

  • فروردین: فره وشی یا فروهر
  • اردیبهشت: اش وهشت
  • خرداد: خورداد, هوروتات
  • تیر: تشتری
  • مرداد: امرداد, امرتات
  • شهریور: خشتر وئیریه
  • مهر: میتر
  • آبان: آبها, آناهیتا
  • آذر: آتر, آتش
  • دی: دئو, دئنا (خالق اوهرمزد)
  • بهمن: وهمن, وهومنه
  • اسفند: سفندارمذ, اسپنت ارمئتی

جشن‌ها

هر روزی که نام ماه و روز با یکدیگر برابر می‌شود ایرانیان باستان جشن می‌گرفته‌اند. امروزه نیز زرتشتیان این مراسم‌ها را اجرا می‌کنند. در تقویم مزدیسنا چون سال را ۱۲ ماه ۳۰ روزه حساب می‌شود پس ۵ روز اضافی را به نام اندرگاه می‌نامیدند که این اسم در دوره اسلامی به پنجه دزدیده یا خمسه مسترقه معروف گردید. هر یک از پنج فصل گاتها نیز به یکی از روزهای اندرگاه منسوب شده‌است. اسامی این پنج روز عبارت است از:

  • اهنودگاه
  • اشتودگاه
  • سپندگاه
  • وهوخشتره گاه
  • هیشتواشت گاه

مناسبت‌های سال

  • فروردینگان = فروردین روز (۱۹) در ماه فروردین
  • جشن اردیبهشتگان = اردیبهشت روز (۳) در ماه اردیبهشت
  • جشن خردادگان = خرداد روز (۶) در ماه خرداد
  • جشن تیرگان = تیر روز (۱۳) در ماه تیر
  • جشن امردادگان = امرداد روز (۷) در ماه امرداد
  • جشن شهریورگان = شهریور روز (۴) در ماه شهریور
  • جشن مهرگان = مهر روز (۱۶) در ماه مهر
  • جشن آبانگان = آبان روز (۱۰) در ماه آبان
  • جشن آذرگان (آذرخش) = آذر روز (۹) از ماه آذر
  • جشن هرمز = نخستین روز هر ماه
  • جشن خرم روز (دی دادار جشن) = دی روز در ماه دی
  • سپندار جشن = سفندارمذ روز (۵) در ماه سپندارمذ

سال و سر آغاز آن

از زمان هخامنشیان که اصول تقویم نگاری مصری از آنان اخذ گردید, ماه ایرانی معادل با ماه توت مصری آغاز شد و به دنبال آن اصلاحاتی صورت گرفت. در ابتدا آغاز سال را از اول پائیز به آخر اسفند منتقل کردند و فروردین ماه را اول سال قرار دادند. آنگاه برای تثبیت محل آن, کبیسه‌ای در نظر گرفتند که با اعمال آن در هر دوره ۱۲۰ ساله, آغاز سال در اول فروردین ماه ثابت می‌ماند. حمزه بن حسن اصفهانی (متوفی ۳۶۰ هجری) به استناد خدایی نامه می‌نویسد:

ایرانی زرتشتی با اول فروردین ماه به آغاز خلقت منسوب است, زیرا خلقت در روز هرمزد از ماه فروردین در نقطه اعتدال ربیعی بود. بعضی‌ها این امر را به خود زرتشت نسبت می‌دهند و معتقدند که او این تقویم را بر اساس مبدا آفرینش نهاد و اولین روز از سال را اعتدال بهار قرار داد. در منابع دیگر نیز می‌خوانیم آغاز سال در تقویم مزدیسنا از دی ماه بود که علت آن را تعلق خطر ایرانیان به این ماه که منسوب به آفریدگار است می‌دانستند و معتقد بودند آنان آغاز سال را با ماهی که به پروردگار منسوب باشد, نیک می‌دانستند و چون کبیسه به طور دقیق اجرا نمی‌شد, به تدریج دی ماه به اعتدال ربیعی رسید و این زمان با اصلاحاتی که داریوش بزرگ با اقتباس از مصریان انجام داده بود مصادف گردید و چون اول ماه توت مصری, با اول ماه دی برابر بود, فروردین ماه را به جای دی ماه برگزیدند و سه ماه به عقب بردند و اعتدال ربیعی را سر آغاز تقویم مزدیسنا قرار دادند که این رسم هنوز پابرجاست.

[۱]

فصل در تقویم مزدیسنا

بنا به روایت یشتها و خرده اوستا در ایران قدیم تنها دو فصل تابستان و زمستان وجود داشته‌است که مدت آنها مساوی نبوده‌است. مثلا گاه تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه یا بر عکس بود و این امر به آب و هوای هر محل نیز بستگی داشته‌است. فصل تابستان معمولا از فروردین تا مهر و فصل زمستان از آبان تا اسفند به طول می‌انجامید که پنج روز «اندرگاه»در پایان زمستان هم یادآور پنج ماه زمستان بود. بعدها با گسترش دین زرتشت, سال به شش قسمت غیر مساوی تقسیم و یا شش فصل (گاه) تقسیم شد که هرکدام از آنها «ییر» و یا «رتو»خوانده می‌شد و آخر هر یک از این فصول جشن معروف گاهنبارها برگزار می‌گردید. این فصول شش گانه عبارت است از:

  1. میذیوی زرمی: از اول اعتدال ربیعی تا روز چهل و پنج از آن است که تقریبا تا ۱۵ اردیبهشت ادامه می‌یابد
  2. میذیوی شم: به مدت ۶۰ روز می‌باشد
  3. پیتیش ههی: به مدت ۷۵ روز می‌باشد
  4. ایاترم: به مدت ۳۰ روز
  5. منیذیایری: به مدت ۸۰ روز
  6. همسیت منیذی: به مدت ۷۵ روز

پس از هخامنشیان

پس از سقوط شاهنشاهی هخامنشی و تسلط یونانیان بر ایران و تاسیس دولت سلوکیان و سپس رواج تقویم یونانی در ایران , تقویم مزدیسنا از رسمیت افتاد و به دنبال آن در دوره اشکانی اگر چه این تقویم در میان عامه مردم معمول بود, ولی به دلیل بی دقتی در اعمال کبیسه مورد استفاده قرار نگرفت و به تدریج به طور کلی مغشوش شد تا اینکه در دوره ساسانیان مجددا زنده شد. امپراتوری سترگ ساسانیان سیاست خویش را بر حمایت از دین زرتشت نهاد و در ابتدای امر به احیای آن اقدام نمود. در نتیجه به منظور برقراری مراسم دینی و دقت و صحت هر چه بیشتر در اعمال فرایض دینی آن, به تجدید حیات تقویم مزدیسنا و اصلاحات اساسی در آن پرداخت. به دنبال این روند تقویم مزدیسنا در دوره ساسانی با حفظ خصوصیات دینی, تقویم رسمی و سیاسی کشور ایران شد و مبدا آن از جلوس اردشیر پاپکان و تاسیس امپراتوری بزرگ ساسانیان در سال ۲۲۴ پس از میلاد قرار گرفت و شاهنشاهان بعد از او نیز همین روش را در پیش گرفتند تا به نام آخرین فرمانروای نگونبخت این سلسله, یزدگرد سوم نامیده شد.[۲]

تقویم یزدگردی

تقویمی که بعد از انقراض سلسله ساسانی در نزد ایرانیان که دین خود را حفظ کرده بودند رایج شد تقویم بزدگردی نام گرفت. این تقویم برای ایرانیان هند, پاکستان و ایران جهت استفاده در مراسلات و مکاتباتشان استفاده می‌شد. از آنجا که این تقویم ادامه تقویم فرس قدیم و مزدیسنا است, تاریخچه پیدایش آن از اسطوره‌های ملی ایران سرچشمه می‌گیرد. برخی آن را به هوشنگ شاه پیشدادی و برخی دیگر به جمشید شاه نسبت داده‌اند. همچنان که در تقویم یزدگردی نیز بعضی‌ها سال جلوس و برخی سال مرگ پادشاه را مبدا قرار داده‌اند.

خصوصیات

بعد از گذر سال‌های بسیار و بعد از این که ژولیوس سزار، در ۴۶ سال قبل از میلاد مسیح تقویم ۳۶۵ روزه رو اعمال کرد، پادشاه ساسانی اردشیر اول از این ترکیب که توسط سزار به کار برده شده استقبال کرد و ۵ روز به تقویم ایرانی اضافه کرد. در واقع این دو تقویم، و بسیاری از تقویم‌های کنونی دنیا که ۳۶۵ روز در سال دارند، از تقویم مصری اشتقاق پیدا کردند.

هر روز سال برای زرتشتی‌ها اسم و رسمی داشت، و ۵ روز هم به نام روزهای گاتاها که قسمتی از اوستا است به تقویم اضافه شد، ولی به دلیل عقب و جلو شدن روزها مشکلاتی در نظم تقویم ایجاد شد. جشن‌ها و روزهای مهم سال با اضافه شدن این ۵ روز به هم ریخت و باعث سردگمی مردم برای اجرای مراسم و جشن‌ها شد یه همین دلیل تا به امروز به دلیل این مشکل، بسیاری از جشن‌های زرتشتی در دو تاریخ متفاوت برگزار می‌شوند.هرمز یکم نوهٔ اردشیر اول و یزدگرد سوم تلاش‌های بسیاری برای سامان دهی این مشکل انجام دادند و تغییرات ایشان آخرین تغییرات این تقویم بود. در سال ۶۳۲ بعد از میلاد مسیح پس از به قدرت رسیدن یزدگرد سوم دورهٔ جدید تقویم نگاشته شد.

روزهای سال را به طور مساوی به ۱۲ ماه ۳۰ روزه تقسیم می‌کنند و پنچ روز اضافی را بعد از آخر ماه اسفند و یا اول ماه فروردین می‌آورند, اسامی ۱۲ ماه همان اسامی سال شمسی امروزی است. ایرانیان قدیم , خرده ایام, یعنی تقریبا شش ساعت مانده از هر سال را با اعمال کبیسه‌ای به نام بهیزک جبران می‌کردند, اما بعد از سقوط سلسله ساسانیان برخی از زرتشتیان دیگر کبیسه و بهیزک را در نظر نگرفتند و سال را تنها ۳۶۵ روز حساب کردند, در نتیجه اول فروردین ماه هر سال یک روز و شش ساعت عقب می‌رود و نوروز حقیقی با زمان تحویل آفتاب در برج حمل برابر نمی‌شود و در یک دوره ۱۴۶۱ ساله دوباره به نقطه اول می‌رسد.[۳]

بعد از اسلام

با فتح ایران توسط اعراب تقویم هجری قمری اعمال شد. برای سال‌ها تقویم رسمی کشور، تقویم عربی-اسلامی بود که ماه‌های عربی داشت و مبدا آن هجرت پیغمبر اسلام از مکه به مدینه بود.

جلال الدین ملکشاه سلجوقی

حدود ۴۰۰ سال بعد از فتح ایران به وسیله اعراب، جلال الدین ملکشاه سلجوقی به قدرت رسید و در زمان وی ایران به بزرگ ترین اندازهٔ خودش بعد از اسلام رسید. ملکشاه از افراد کارآمد و لایقی مثل خواجه نظام الملک طوسی و عمر خیام در پیشبرد مسائل استفاده می‌کرد.

در تاریخ ۳ رمضان ۴۷۱ هجری قمری، زیر نظر منجمین و ریاضیدان‌های مجرب اصفهان، تقویم جلالی در ایران، تنظیم شد که مبدأ آن نیز ۹ محرم ۴۷۱ هجری قمری قراردادی می‌باشد.

این تقویم خورشیدی و با ماههای فارسی بود.

حکومت پهلوی

بعد از گذشت حدودا ۹۰۰ سال از اولین تدوین تقویم جلالی، با تصویب مجلس شورای ملی در ۱۱ فروردین ۱۳۰۴، گاه‌شماری هجری خورشیدی تغییراتی کرد.(به عنوان مثال تعداد روزهای هر ماه از حالت نامنظم داشتن ۲۹ الی ۳۲ روز در آمد) و اسن ویرایش به عنوان تقویم رسمی کشور اعلام شد و تا به امروز در ایران استفاده می‌شود.[۴]

تقویم شاهنشاهی

تقویم شاهنشاهی در زمان سلطنت محمدرضاشاه پهلوی بر پایه تقویم هجری شمسی رسمی ایران مصوب سال ۱۳۰۴ در مجلس شورای ملی که اصلاحیه تقویم هجری شمسی جلالی تنظیم شده در زمان جلالدین ملکشاه سلجوقی بوده‌است، تنظیم گردیده و تمامی روزها و ماههای آن و حتی کبیسه بودن یا عادی بودن سال نیز همانند سال شمسی رسمی ایران است. تنها تفاوت آن در این امر است که مبداء تاریخی آن نوروز سال تشکیل حکومت شاهنشاهی هخامنشی توسط کوروش کبیر در ایران است. طبق این تقویم سال ۱۳۵۰هجری شمسی که بر اساس رای مجلس شورای ملی و مجلس سنای کشور پادشاهی ایران این تقویم، تقویم رسمی ایران می‌شود، که برابر با سال ۲۵۳۰ پادشاهی بوده‌است.

جمهوری اسلامی

پس از انقلاب اسلامی در ایران تقویم مبدا تقویم به هجرت پیغمبر اسلام بازگشت و این تقویم به نام تقویم جلالی شناخته می‌شود و پایه و اساس تقویم کنونی ایران محسوب می‌شود.

ماه‌های تقویم جلالی

فروردین

فروردین نام نخستین ماه و فصل بهار و روز نوزدهم هر ماه در گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا و زبان پارسی باستان فرورتینام، در زبان پهلوی فرورتین و در زبان فارسی فروردین گفته شده که به معنای فروردهای پاکان و فروهرهای ایرانیان است. بنا به عقیده پیشینیان، ده روز پیش از آغاز هر سال فروهر در گذشتگان که با روان و وجدان از تن جدا گشته، برای سرکشی خان و مان دیرین خود فرود می‌آیند و ده شبانه روز روی زمین به سر می‌برند. به مناسبت فرود آمدن فروهرهای نیکان هنگام نوروز را جشن فروردین خوانده‌اند. فروهران در ده روز آخر سال بر زمین هستند و بامداد نوروز پیش از بر آمدن آفتاب به دنیای دیگر می‌روند.

اردیبهشت

اردیبهشت نام دومین ماه سال و روز دوم هر ماه در گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا «اشاوهیشتا» و در زبان پهلوی «اشاوهیشت» و در زبان فارسی «اردیبهشت» گفته شده‌است. به معنی راستی و درستی، تقدس، قانون و آئین ایزدی، پاکی و... که بسیار هم در اوستا به کار برده شده‌است. همچنین دارای صفت عالی است به معنای بهترین و بهشت فارسی به معنی فردوس از همین کلمه‌است. در مجموع این کلمه به بهترین راستی و درستی است و در عالم روحانی نماینده صفت راستی و پاکی و تقدس اهورامزداست و در عالم مادی نگهبانی کلیه آتش‌های روی زمین به او سپرده شده‌است. در معنی ترکیب لغت اردیبهشت «مانند بهشت» هم آمده‌است.

خرداد

خرداد نام سومین ماه سال و روز ششم در گاه شمار اعتدالی خورشیدی است. در اوستا و زبان پارسی باستان «هئوروتات»، در زبان پهلوی «خردات» و در زبان فارسی «خورداد یا خرداد» گفته شده‌است. به معنای کمال و رسایی است و ایزدان تیر و باد و فروردین از همکاران خرداد می‌باشند. خرداد نماینده کمال و رسایی اهورامزدا است و در گیتی به نگهبانی از آب گماشته شده‌است.

تیر

تیر نام چهارمین ماه سال و روز سیزدهم هر ماه گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا «تیشریه»، در زبان پهلوی «تیشتر» و در زبان فارسی صورت تغییر یافته آن یعنی «تیر» گفته شده که یکی از ایزدان است و به ستاره شعرای یمانی اطلاق می‌شود. فرشته مزبور نگهبان باران است و به کوشش او زمین پاک، از باران بهره مند می‌شود و کشتزارها سیراب می‌گردد. تیشتر رادر زبانهای اروپایی سیریوس خوانده‌اند و هر گاه تیشتر از آسمان سر بزند و بدرخشد مژده ریزش باران می‌دهد.

مرداد

مرداد نام پنجمین ماه سال و روز هفتم هر ماه در گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا «امرتات»، در زبان پهلوی «امرداد» و در زبان فارسی «مرداد» گفته شده‌است و مرداد یعنی بی مرگی و آسیب ندیدنی یا جاودانی، پس واژه «مرداد» به غلط استعمال می‌شود و باید «امرداد» گفته شود. در ادبیات مزدیسنا امرداد یکی از امشاسپندان است که نگهبانی نباتات با اوست. در مزدیسنا خصایص امرداد عبارتند از:نیک اندیشی، صلح و سازش، راستی و درستی، فروتنی و محبت به همنوع، تامین اسایش و امنیت بشر که او را دارای کمال مطلوب کرده‌است.

شهریور

شهریور نام ششمین ماه سال و روز چهارم هر ماه در گاهشماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا «خشتروئیریه»، در زبان پهلوی «شتریور» و در زبان فارسی «شهریور» می‌دانند که در اوستا و زبان پارسی باستان و زبان سانسکریت به معنی کشور و پادشاهی منتخب و برگزیده‌است. این ترکیب بارها در اوستا به معنی بهشت یا کشور آسمانی اهورامزدا آمده‌است و شهریور در جهان روحانی نماینده پادشاهی ایزدی و فر و اقتدار خداوندی است و در جهان مادی پاسبان فلزات. چون نگهبانی فلزات با اوست او را دستگیر فقرا و ایزد رحم و مروت خوانده‌اند و روایت شده‌است شهریور آزرده و دلتنگ می‌شود از کسی که سیم و زر را بد به کار اندازد یا بگذارد که زنگ بزند.

مهر

در زبان سانسکریت «میترا»، در اوستا و زبان پارسی باستان «میثر» و در زبان پهلوی «میتر» و در زبان فارسی «مهر» گفته می‌شود و به معنی پیوستن است. اغلب خاورشناسان معنی اصلی مهر را واسطه و میانجی ذکر کرده‌اند. مهر واسطه‌است میان آفریدگار و آفریدگان و در زبان سانسکریت به معنی دوستی پروردگار و روشنایی و فروغ استو در اوستا فرشته روشنایی و پاسبان راستی و پیمان است. مهر، ایزد همواره بیدار و نیرومند است و برای یاری کردن راستگویان و بر انداختن دروغگویان و پیمان شکنان در تکاپوست. مهر از برای محافظت عهد وپیمان و میثاق مردم گماشته شده‌است از این رو فرشته فروغ و روشنایی نیز هست که هیچ چیز ار او پوشیده نمی‌ماند. برای انکه از عهده نگهبانی بر آید اهورامزدا به او هزار گوش و ده هزار چشم داده‌است و مقام مهر در بالای کوه «حرا» است، آنجایی که نه روز است و نه شب، نه گرم است و نه سرد، نه ناخوشی و نه بیماری. مهر از آنجا بر ممالک آریایی نگران است و مهر در همه جا حاضر است و با شنیدن آوای ستمدیدگان آگاه گشته به یاری آنان می‌شتابد.

آبان

در اوستا «آپ» در زبان پارسی باستان «آپی» و در زبان فارسی «آب» گفته می‌شود. در اوستا بارها «آپ»به معنی فرشته نگهبان آب استعمال شده و همه جا به صیغه جمع آمده‌است و نام ماه هشتم از سال خورشیدی و نام روز دهم از هر ماه را آبان می‌دانند. ایزد آبان موکل بر آهن است و تدبیر امور و مصالح ماه به او تعلق دارد. به سبب آنکه «زو» که یکی از پادشاهان ایران بود در این روز با افراسیاب جنگ کرده و او را شکست داده و از ملک خویش بیرون کرده، ایرانیان این روز را جشن می‌گیرند. دیگر آنکه چون بعد از مدت هشت سال در ایران عاقبت در همین روز باران شروع به باریدن کرد و بنابراین ایرانیان این روز را جشن گرفتند و آفتاب در این ماه در برج عقرب یاکژدم قرار می‌گیرد.

آذر

در اوستا «آتر - آثر» در زبان پارسی باستان «آتر» در زبان پهلوی «آتر» و در زبان فارسی «آذر» می‌گویند. آذر فرشته نگهبان آتش و یکی از بزرگترین ایزدان است. آریائیان بیش از دیگر اقوام به عنصر آتش اهمیت می‌دادند و ایزد آذر نزد هندوان «آگنی» خوانده شده و در کتاب کهن و مقدس هندوان «ودا» از خدایان بزرگ به شمار رفته‌است. آفتاب در این ماه در برج قوس یا کماندار قرار می‌گیرد.

دی

در اوستا «داثوش یا دادها» به معنی آفریننده، دادار و آفریدگار است و غالبا صفت اهورامزدا است و آن از مصدر «دا» به معنی دادن و آفریدن است. در خود اوستا صفت دی برای تعیین دهمین ماه استعمال شده‌است.

بهمن

در اوستا «وهومنه»، در زبان پهلوی «وهومن» و در زبان فارسی «وهمن یا بهمن» گفته شده‌است. به معنی خوب و نیک و معنی منش، نیک اندیش و نیک نهاد است و نخستین آفریده اهورامزدا است و یکی از بزرگترین ایزدان است و در عالم روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و توانایی خداوند است. یکی از وظایف بهمن این است که گفتار نیک را تعلیم دهد و از هرزه گویی باز دارد. خروس که از پرندگان مقدس به شمار می‌رود و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده و مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار می‌خواند ویژه بهمن است. لباس سفید هم از آن بهمن است و همه جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده‌اند و کشتار در ماه بهمن منع شده‌است. بهمن اسم گیاهی است که به ویژه در جشن بهمنجه خورده می‌شود و در طب نیز این گیاه معروف است.

اسفند

دراوستا «اسپنتا آرمیتی» در زبان پهلوی «اسپندر» و در زبان فارسی «سپندار مذ، سفندارمذ، اسفندارمذ و گاه به تخفیف سپندار و اسفند» گفته شده‌است. به معنی پاک، مقدس، درست، بجا و اندیشیدن، فروتنی، بردباری و سازگاری است. سپندارمذ یکی از امشاسپندان است که مونث و دختر اهورامزدا خوانده شده‌است و موظف است که همواره زمین را خرم، آباد، پاک و بارور نگهدارد. هر که به کشت و کار بپردازد و خاکی را آباد کند خشنودی اسپندارمذ را فراهم کرده‌است و آسایش در روی زمین سپرده به دست اوست. خود زمین نیز نماینده این ایزد بردبار و شکیباست و مخصوصا مظهر وفا و اطاعت و صلح و سازش است. بیدمشک گل مخصوص سپندارمذ می‌باشد.

نوشته شده در شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,ساعت 10:35 بعد از ظهر توسط Ashkan| |

 

 

 

ا

گر به سبک کانتری علاقه مند باشید حتما اسم Taylor Swift رو شنیدید، کسی که با سن و سابقه نسبتا کم تونسته واقعا جابگاه خیلی خوبی رو در این سبک از موزیک به دست بیاره.
بیو گرافی:
نام :Taylor Alison Swift
متولد: ۱۳ دسامبر ۱۹۸۹
اهل: پنسیلوانیا، آمریکا
سبک: کانتری، راک، پاپ
زمینه فعالیت: خواننده و شعر نویس
مسلط بر: گیتار و پیانو
شروع کار: ۲۰۰۶
تیلور آلیسون سویفت خواننده جوان 20 ساله آمریکایی سبک پاپ/کانتری است که در تاریخ 13 دسامبر 1989 در آمریکا متولد شد.در سال ۲۰۰۶ او نخستین آهنگش بنام Tim McGraw، را منتشر کرد که رتبه ششم را در بیلبورد به دست آورد. در اکتبر ۲۰۰۶ او نخستین آلبومش را که نام خودش را برای آن انتخاب کرده بود منتشر کرد، که ۵ آهنگ آلبومش در جدول بهترین آهنگ‌های کانتری قرار گرفت. او همچمنین دارای گواهی‌نامه پلاتین سه گانه از انجمن صنعت ضبط آمریکا (RIAA) می‌باشد.پس از آن او در سال 2008 آلبوم دومش را با نام Fearless عرضه کرد
برطبق آمار نیلسن سانداسکن پر فروش ترین خواننده کانتری سال ۲۰۰۸ با فروش بیش از چهار میلیون آلبوم در آمریکا بوده همچنین جزِء اولین خواننده در تاریخ نیلسن ساند اسکن نام گرفت که در جدول ۱۰ موزیک برتر سال ۲ آلبوم از او وجود داشت، در اوایل ژانویه ۲۰۰۹ هم اولین خواننده کانتری شناخته شد که بر طبق آمار دو میلیون آهنگ از او دانلود شده بود!


 

تیلور: من عاشق نوشتن ترانه های صادقانه ام که نام افراد حقیقی در اون باشه و سپس روی سن اجرا بشه به همراه تمام احساسات و هیجانها در حضور 15000 نفر. کاغذ سیاه کردن و مداد کاری و وقت تلف کردن بیخودی چیزی نیست که من میخوام.
قراردادی که رهاش کرد: وقتی که 13 سالم بود من یک ملاقات با RCA Records داشتم و آنها گفتند که میخواهند من توی یک قرارداد بزرگ ثبت نام کنم. این یعنی آنها میخواهند تماشات کنند ولی امیدی به ساختن یک آلبوم بهت نمیدند. مثل پسری که میخواد باهات قرار ملاقات بزاره ولی نمیخواد دوست پسرت بشه. بعد از یک سال سبک خواندنتو تغییر میدی و بعد تازه آنها تصمیم میگیرن که بزارنت کنار یا باهات یک قرارداد ضبط کنند. اونا تصمیم گرفتن که منو کنار بزارن و منم یک گزینه بیشتر نداشتم. یک تصمیم دشوار گرفتم که در وجود خودم فقط رخ داد.
در کنار برنامه ی شلوغی که اون داشت : این همیشه دور از دسترس به نظر میاد ولی با این وجود اگر من قرار ملاقات بزارم با پسری که توی Nashville همسایه ی رو به رویه منه ولی من حاظرم پرواز کنم تا ببینمش یا حتی اونو پرواز بدم تا بیاد منو ببینه. این بیشتر به نظر میاد که با زمان بندی من تداخل داشته باشه و من همیشه آماده ی رسیدگی به برنامه هام توی زندگی هستم. البته اگه کسی رو ببینم که برام ارزش داره مطمئنن این شیوه ی فکر کردن رو فراموش میکنم!
در مورد اعتیادش به کارش: بله من واقعا بی قرار میشم اگه حتی یه روز و نیم هم کار نکنم. من یک رویای تکرار شونده دارم که اونم اینه که مردم صف بکشن کنار تختم برای امضا و ازم عکس بگیرن.
یک روز ویژه توی سفرهاش: در یک روز معمولی من 5 یا 6 تا مصاحبه ی مختلف میکنم. اگر ما در یک مکان زیبا باشیم من حتما اون مکان رو بازدید میکنم. و امروز میخوام برم یه سر به ساحل بزنم. قرار ملاقات و برنامه ی من ساعت 5 بعد از ظهر شروع میشه و نمایش ساعت 8 شب. بعد از آن هم یک قرار ملاقات با عده ی زیادی از مردم و بعد از آن با کسانی که توی مسابقات رادیویی برنده شدند.
در مورد دندانهای مرتبش: من فکر نمیکردم یک پارتنر برای رقص توی مدرسه بشم (حتی زمانی که بودم) به خاطر میارم وقتی رو که مدرسه میرفتم و دخترایی رو توی دستشویی میدیدم که هر دوشنبه به خاطر کارهایی که توی پارتی انجام داده بودند گریه میکردند. اما اینا دقیقا همون چیزایی هست که من میخواستم انجام بدم ولی نمیتونستم. بعضی وقتا کسی منو دعوت نمیکرد چون دوستام میدونستن که بالاخره دعوا میشه. من بعدها فهمیدم که اکیپ دوستایی که با هم برای شام میریم بیرون دوست دارند که یک شب آروم و بی سر وصدا رو بدون نگرانی از کسایی که هر یک ثانیه در میون می یومدن سر میزمون و خواستار بودن رو پشت سر بزاریم. .

 

دلتنگی برای دوران کودکی: نه. چون من توقع زیادی در اون زمان نداشتم. مادرم شغلش رو رها کرد وقتی که 4 سالم بود و همیشه کنارم بود. و پدرم هم شوخ طبعه. میتونی بعدا ببینیش ( یه مدت بعد پدر Swift را پیدا کردم. اونم زمانی که داشت توی پارکینگ اسکوتر سواری میکرد و یک گیتار روی دوشش بود و قیافه ی دخترش واقعا کسل به نظر میومد.) من در کنار درخت کریسمس توی مزرعه بزرگ شدم. توی یک محیط بسیار بزرگ برای آزاد چرخیدن تا بشم یک دختر بچه ی دیوونه با موهای ژولیده.
کم اشتهایی مثل بقیه دخترا: به نظر من دلیل خیلی از هنرمندا برای کم خوردن اینه که هر روز جلوی چشمت عکساتو میبینی. این خیلی ترسناکه که بارها و بارها عکستو ببینی اونم به صورت مداوم و پایدار. وقتی چیزی رو ببینی و متوجه بشی که زشتی مطمئنا اونو پاره میکنی و میریزی دور. من خیلی ناامید شدم زمانی که یک نظر توی یک وبلاگ خوندم که نوشته بود "چشمای او بسیار کوچک است" من با خودم فکر کردم که آیا واقعا آنها کوچک اند؟ وای نه. آره اونا کوچک اند.
سه تا از دیوونه کننده ترین تلنگرها توی هر لحظه ی زندگیت مثل ایناست: قطعا اجرای زنده ی شنبه شب. من یک قرار ملاقات با Kristen Wiig و Andy Samberg داشتم. دو تا از افراد محبوبم. اجرای برنامه برای 72000 نفر. هر کدام از آنها یک بلیط داشتن که اسم من روش بود. و مصاحبه ی من با مجله ی Rolling Stone من هیچ وقت توی زندگیم انتظار نداشتم این اتفاق بیفته. قطعا هم تصورشو نمیکردم توی 19 سالگیم بیفته.
کارایی که توی زندگیت انجام ندادی: من هنوز خیلی اهداف دارم. عاشق گذاشتن یک تور جهانی هستم. و یکی از اهدافم اینه که برگردم خونه ی پدر و مادرم. (خنده)
10یا 20 سال آینده: تا جایی که حرفه ام پیش میره امیدوارم مسافرتهام و آهنگام به روز باشه ولی من مثل کسی نیستم که این ور و اون ور بپلکه و از موضوع اصلی پرت باشه. من با وقار تعظیم میکنم، کودکانم را پرورش میدم و یک باغ درست میکنم و اجازه میدم که موهام خاکستری بشه. چون نیازی به موهای بلوند توی 60 سالگی ندارم

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,تایلور سویفتtaylor swift,ساعت 11:50 بعد از ظهر توسط نادر| |

http://up.sibtorsh.ir/omid/image/biografy/Enrique.png

نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:انریکو اگلاسس,انریکو,اگلاسس,ساعت 11:49 بعد از ظهر توسط نادر| |

لئوناردو داوینچی (۱۵ آوریل ۱۴۵۲ - ۲ مه ۱۵۱۹) دانشمند و هنرمند ایتالیایی دوره رنسانس است که در رشته‌های نقاشی، ریاضی، معماری، موسیقی، کالبدشناسی، مهندسی، تندیسگری، و هندسه برجسته بود.
عده‌ای از محققان ایتالیایی با تحقیق بر روی اثر انگشت بازسازی شدۀ وی، او را دارای ریشۀ عربی و اهل خاورمیانه برشمرده‌اند.[۱] داوینچی را کهن‌الگوی «فرد رنسانسی» دانسته‌اند. وی فردی بی‌نهایت خلاق و کنجکاو بود. او نظریات خود را در مجموعه یادداشتهایی که بالغ بر هزاران صفحه می باشند، ثبت کرده است. او طرحهای مبتکرانه‌ای را برای ساخت سلاحهایی مانند توپ‌های بخار، ماشین‌های پرنده و ادوات زرهی ارائه کرده بود، هرچند که بسیاری از آنها هرگز ساخته نشدند.
داوینچی اولین طراح هواپیما و صدها اثر معماری دیگر به‌شمار می‌رود. یکی از طرح‌های ابتکاری او لباس غواصی و زیر دریایی جنگی است. او همچنین مسلسل، تانک نظامی، ساعتی که به ساعت داوینچی معروف است، کیلومتر شمار و چیزهای دیگر را طراحی یا اختراع کرد و با استفاده از خط معکوس برای طراحی‌های خود یادداشت‌هایی را نوشته است، که آنها را فقط در آینه می‌توان خواند. شهرت جهانی داوینچی بیشتر به‌خاطر نقاشی‌های شام آخر و مونالیزا است.

زندگی

دوران کودکی

خانهٔ داوینچی در کودکی
نقاشی که به عنوان اولین کار داوینچی شناخته میشود

لئوناردو داوینچی در سال ۱۴۵۲ در یک روستای توسکانی زاده شد. او فرزند نامشروع یک ثروتمند، با نام پیرو فرانسیسو دی انتونیو داوینچی و یک زن دهقان به نام کاترین بود.[۲][۳] در مورد دوران کودکی لئوناردو اطلاعات زیادی در دست نیست. او ۵ سال اول زندگی خود را با مادرش گذراند، سپس در سال [۴] او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه دهکدۀ محل سکونتش گذراند. با اینکه در مدرسه چندان موفق نبود، ولی شور و هیجان زیادی نسبت به طبیعت نشان می‌داد.[۵] داوینچی به صورت غیر رسمی هندسه و ریاضیات را نیز آموخت. وقتی او شانزده ساله بود پدرش برای بار دوم با دختر بیست ساله‌ای به نام فرانسسکا لنفردینی ازدواج کرد.[۶]

دوران جوانی

تعمید مسیح، یکی از آثار داوینچی در کارگاه وروکیو

او را به شاگردی به هنرکده‌ای در فلورانس فرستادند تا نزد آندرئا دل وروکیو (۱۴۳۵-۱۴۸۸) که نقاش و پیکرتراش بود، آموزش ببیند. وروکیواز شهرت بسیاری برخوردار بود؛ به گونه‌ای که ساخت بنای یادبود «بارتولومئو کولئونی»، سردار نظامی شهر ونیز را به او سپردند. در آتلیه‌ای که قابلیت ساخت چنین شاهکارهایی را داشت، لئوناردوی جوان می‌توانست چیزهای زیادی بیاموزد. بدون شک در آنجا با رموز فنی ریخته‌گری و کارهای فلزی آشنا شده و آموخته‌است که چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدل‌های برهنه و پوشیده، تابلوها و تندیس‌هایی را پدید آورد. شمار زیادی از نقاشان و پیکرتراشان خوب، از هنرآموزان کارگاه موفق «وروکیو» بودند، ولی «لئوناردو» بسیار بهتر از یک نوجوان با استعداد بود، به گونه‌ای که در هفده سالگی در کار پیکر تراشی و سایر امور مربوط به آن به استاد ماهری تبدیل شده بود و قادر بود ابزارهای پیچیده و ماشین‌های مورد نیاز را پدید آورد.[۷] او همچنین به پژوهش دربارۀ گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آنها در تابلوهایش استفاده کند؛ علاوه بر این، دانش گسترده‌ای در بارۀ نورشناسی، ژرفا نمایی و استفاده از رنگ‌ها کسب کرد. چنین آموزشی کافی بود که از هر نوجوان با استعدادی یک هنرمند برجسته بسازد. او پس از اتمام آموزش به شهر میلان رفت.[۸] لئوناردو در سال ۱۴۷۲ به عضویت گروه قدیس لوقا درآمد. مرکز این گروه یا اتحادیه، که عمدتاً از داروفروشان، پزشکان، و هنرمندان تشکیل شده بود، در بیمارستان سانتا ماریانوئووا بود. احتمالا لئوناردو در آنجا فرصتی برای آموختن کالبدشکافی به دست آورد. در ۱۴۷۸ شورای شهر از او خواست نمازخانه سان برناردو در را نقاشی کند. ولی بنا به دلایلی، این مأموریت را انجام نداد.

دوران کهنسالی و مرگ

مرگ لئوناردو اثر

داوینچی اواخر عمر خود را در شهر واتیکان در ایتالیا سپری نمود مکانی که رافائل و میکل آنژ در انجا فعالیت داشتند.[۹]   در اکتبر پادشاه فرانسه میلان را به تسخیر خود درآورد. در دسامبر همان سال لئوناردو به نزد فرانسیس اول و پاپ لیئو ایکس فراخوانده شد. به لئوناردو سفارش جدیدی برای ساخت یک شیر مکانیکی داده شد، شیری که می‌توانست به طرف جلو گام بردارد و قفسه سینه‌اش را باز کرده و خوشه‌ای از گل‌های سوسن را نمایان سازد.[۱۰][۱۱] در سال ۱۵۱۵ به خدمت فرانسیس درآمد و در خانه‌ای ییلاقی در کلوس لوس در نزدیکی اقامتگاه سلطنتی جای گرفت. او سه سال پایانی عمر خویش را به همراه ملزی شاگردش در آنجا گذرانید و حقوقی معدل هزار پول آن زمان در ایتالیا) دریافت می‌کرد.[۱۲] داوینچی در روز دوم ماه مه سال پادشاه سر داوینچی را در هنگام مرگ در آغوش گرفت هرچند که این داستان عاشقانه و رومانتیک که بسیار باب طبع فرانسویان و بسیاری از هنرمندان است بیشتر به افسانه شبیه‌است تا واقعیت.[۱۳][۱۴] واساری همچنین می‌نویسد که داوینچی به هنگام مرگ تقاضای حضور یک کشیش برای اعتراف به گناهان میکند.[۱۵] بر طبق خواستهٔ او شصت فقیر تابوت او را حمل می‌کنند. او در کلیسای سنت هابرت تدفین می‌شود. ملزی به عنوان وارث او شناخته می‌شود و تمامی پول‌ها، نقاشی‌ها، وسائل و دیگر آثار او به ملزی تعلق می‌گیرد. البته لئوناردو شریک قبلی و قدیمی‌اش، سالای و همچنین خدمتکارش را فراموش نکرد و به هرکدام از آن دو، نصف تاکستان خویش را بخشید.[۱۶]

زندگی شخصی و روابط

پرترهٔ ایزابلا دسته

داوینچی دوستان زیادی داشت که هم اکنون به خاطر زمینه‌های کاری و یا اهمیت تاریخ خود امروزه به نوعی شناحته شده هستند؛ اما با این حال به نظر می‌رسد که به جز ایزابلا دسته، دوستی صمیمی و نزدیکی با زنان نداشته است. داوینچی در حالیکه به همراه ایزابلا به یکی از نقاط ایتالیا سفر کرده بود، از او پرتره‌ای می‌کشد که به نظر می‌رسد قرار بوده طرح اولیهٔ یک نقاشی باشد که هم اکنون گم شده است.[۱۷]

گرایش جنسی و تاثیرات آن بر هنرش

یحیای تعمید دهنده

گذشته از دوستی و روابط او با دوستانش، داوینچی زندگی خصوصی خود را پنهان نگاه داشته بود. گرایش جنسی او، به موضوعی برای تجزیه و تحلیل و حدس و گمان تبدیل شده بود. این روند در اواسط قرن ۱۶ شکل گرفت و در قرن‌های ۱۹ و ۲۰ دوباره احیا شد، که مهمترین پژوهش در این باره توسط زیگموند فروید انجام شده‌است[۱۸] بیشترین رابطهٔ داوینچی، با دو پسر جوان که شاگردان خود او بوده‌اند یعنی سالای و ملزی بوده‌است. ملزی احساس داوینچی به او را عشق و شهوت بیان می‌کند. مدارک دادگاه سال ۱۴۷۶ نشان می‌دهد که وقتی ملزی بیست و چهار ساله بوده داوینچی به همراه ۳ مرد دیگر تحت قوانین سودومی دوران رنسانس به همجنس‌گرایی متهم می‌شود اما بعدها از این اتهام تبرئه می‌شود.[۱۹] از آن تاریخ به بعد بحث‌های زیادی پیرامون همجنس‌گرا بودن داوینچی و تاثیرات آن بر آثارش، به ویژه وجود حالت دوگانهٔ مردانه و زنانه و شهوت مشهود در تابلوی یحیای تعمید دهنده و باکوس و دیگر آثار وی، بخصوص آثار آمیخته با شهوت وی شده‌است.[۲۰]

شاگردان

جیان جیاکومو کاپورتی د اورنئو یا همان سالای از سال ۱۴۹۰ همراه با داوینچی زندگی می‌کرد. تنها پس از گذشت یک سال از پیوستن سالای به داوینچی، او لیستی از خرابکاری‌ها و تخطی‌های سالی فراهم کرد. لئوناردو او را دزد دروغگو کله شق و دله خطاب کرد. پس از اینکه او دست کم پنج بار با پول‌های داوینچی فرار و آن‌ها را صرف کارهایی همچون خرید لباس کرد.[۲۱].اما با این حال داوینچی همواره نسبت به سالای رفتاری بسیار محبت‌آمیز داشت. سالای به مدت سی سال همراه با او زندگی کرد.[۲۲] سالای تعدادی از نقاشی‌های خود را به نمایش گذاشت هرچند که یکی از نقاشان معروف ایتالیا عقیده داشت که داوینچی فنون نقاشی را به خوبی به او آموخته است[۲۳] اما کارهای سالای نسبت به کارهای دیگر شاگردان داوینچی از خلاقیت هنرمندانهٔ کمتری برخوردار بود. در سال ۱۵۱۵ او مدل کاملاً برهنه‌ای از مونا لیزا را کشید و نام ان را مونا وانا نهاد.[۲۴]

در سال ۱۵۰۵، داوینچی شاگرد دیگری را به نام کنت فرانسیسکو ملزی اختیار نمود. کسی که ادعا می‌شود محبوب‌ترین شاگرد در نزد وی بوده‌است. او به همراه داوینچی به فرانسه مسافرت کرد و تا آخر عمر داوینچی در کنار او باقی ماند. پس از مرگ داوینچی تمامی کارهای او به ملزی رسید و او از آنها به خوبی نگهداری کرد.[۲۵]

آثار و پژوهش‌ها

نقاشی‌ها

برجسته‌ترین اثر داوینچی، مونالیزا، مشهور به لبخند ژوکوند

لئوناردو یک نقاش پرکار نبود، در حقیقت او پرکارترین نقشه‌کش و طراح بود. او مقاله‌های زیادی در مورد کوچکترین مسائل و طرح‌هایی با کوچکترین جزیات را در مورد مسائلی که توجهش را جلب می‌کرد، نگهداری می‌نمود. علاوه بر این مقالات و طرح‌ها، مطالعات زیادی پیرامون نقاشی انجام داده‌است که از آنان برای کشیدن برخی از تابلوهای معروف خود همچون «باکره صخره‌ها» و «شام آخر» استفاده نموده‌است.[۲۶] قدیمی‌ترین نقاشی داوینچی، a Landscape of the Arno Valley است که در سال ۱۴۷۳ کشیده شد و رودخانه، کوه‌ها، یک قلعه و مزارع کشاورزی را در جزیئیاتی دقیق نشان می‌دهد.[۲۷][۲۸]

مونالیزا

داوینچی برای کشیدن تابلوی مونالیزا از سال ۱۵۰۳ آغاز به کار کرد و اتمام آن تا ۱۵۰۷ به طول انجامید. شهرت داوینچی به خاطر اثر ماندگار وی در تاریخ، مونالیزا، بوده‌است.

نسخۀ کنونی تابلوی نقاشی مونالیزا درای ابعاد ۷۷×۵۳ سانتیمتر است. نسخه‌ای را که او تهیه کرده بود از نسخۀ فعلی، بزرگتر بود چرا که در گذر زمان دو ستون از طرفین چپ و راست این تابلو بریده شده‌است. به همین دلیل به هیچ وجه مشخص نیست که مونالیزا در این تابلو نشسته‌است. همچنین باید اشاره کرد که بسیاری از قسمت‌های این تابلو به مرور زمان خراب و یا دوباره نقاشی شده‌است. اما با این وجود شخصیت اصلی نقاشی همچنان محفوظ مانده‌است.[۲۹]

در ۲۱ اوت سال ۱۹۱۱ تابلوی مونالیزا توسط یک دزد ایتالیایی دزیده شد و به ایتالیا برده می‌شود. پس از گذشت دو سال این تابلو در زادگاه خود یعنی فلورانس دیده می‌شود و پس از انجام برخی فعالیت‌های اداری و قانونی تابلو دوباره به موزه لوور بازگردانده می‌شود.

در سال ۱۹۵۶ شخصی اقدام به پاشیدن اسید به قسمت پایینی تابلو نمود که مرمت آن سال‌ها به طول انجامید. در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی شهرهای نیویورک، توکیو و مسکو میزبان این تابلو بوده‌اند.

شام آخر

این اثر هنری نشانگر صحنه‌هایی از شام آخر روزهای پایانی عمر مسیح است آنطور که انجیل به آن اشاره کرده‌است. این نقاشی بر پایهٔ کتاب یوحنا، باب ۱۳ آیهٔ ۲۱ است آنجا که مسیح می‌گوید که یکی از ۱۲ حواری‌اش به وی خیانت خواهد کرد. این نقاشی یکی از مشهورترین و باارزشترین نقاشی‌های جهان است.

پژوهش‌های علمی

برخی از مسائلی که لئوناردو بر روی آن‌ها پژوهش انجام داد به شرح زیر می‌باشد:[۳۰]

طرح‌های مهندسی و اختراعات

طرح یک ماشین پرنده از لئوناردو داوینچی

داوینچی علاوه بر نقاشی به عنوان یک مهندس نیز مشهور است. او در نامه‌ای به دوک میلان اظهار داشت که قادر به تهیه و ساخت دستگاه‌هایی برای دفاع از شهر و همچنین محاصرۀ شهر دشمن است. هنگامی که او به ونیز گریخت، شاگردی را پیدا کرد که با کمک او توانست یک سنگر متحرک را طراحی کند. او حتی طرحی برای منحرف کردن مسیر رودخانۀ آمو داشت، پروژه‌ای که نیکولو ماکیاولی نیز بر روی آن کار کرد.[۳۱][۳۲] مقالات داوینچی شامل تعداد بسیار زیادی از اختراعات عملی و قابل اجرا و غیر عملی، شامل آلات موسیقی، پمپ‌های هیدرولیک، توپ‌های بخار، سپرهایی خاص و... می‌گشت.[۳۳][۳۴]

تعداد زیادی از دست نوشته‌های داوینچی مربوط به طرح‌ها و نقشه‌های اختراعات او هستند. برخی از ابداعات او به شرح زیر است:[۳۵]

  • طراحی برخی از لباس‌های مربوط به کارنوال‌ها و فستیوال‌ها و برخی از لباس‌های رزهی
  • ماشین آلات جنگی همچون طراحی یک تانک زره‌پوش، یک تیرانداز غول پیکر و دستگاه خوف‌انگیز که با حرکت خود پاهای سربازان را قطع می‌کند. البته هیچ یک از این وسائل در زمان لئوناردو ساخته نشد.
  • سدها و کانال‌ها آب
  • یک پل چوبی که قابلیت حمل داشت و می‌شد آن را از هم باز و دوباره سرهم کرد.
  • وسائلی که با بال‌هایی قابلیت پرواز داشتند مانند هلی‌کوپتر، چتر نجات و گلایدر. چتر نجات ابداع داوینچی، در قرن بیستم ساخته شد و کار کرد.
  • خط معکوس یکی دیگر از اختراعات داوینچی است. او برای این که کسی نتواند نوشته‌هایش را بخواند، نوعی خط را اختراع کرد که برعکس نوشته می‌شد و برای خواندن آن از آینه باید استفاده می‌شد.داوينچي ميتوانست به طور همزمان بايك دستش نقاشي بشد وبا دست ديگرش متن بنويسد.

دیگر اختراعات او شامل مسلسل، بادسنج، ساعت، تلمبه می‌شوند.[۳۶]

نگارخانه

نوشته شده در پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,ساعت 9:12 قبل از ظهر توسط Ashkan| |

سهراب سپهری (۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر و نقاش ایرانی بود. او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان‌های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده‌است. وی پس از ابتلا به بیماری سرطان خون در بیمارستان پارس تهران درگذشت.[۱]

زندگی

سهراب سپهری در در کاشان به دنیا آمده که بطور رسمی زادروزش را ۱۵ اردیبهشت ثبت کرده‌اند.[۲] پدربزرگش میرزا نصرالله خان سپهری نخستین رییس تلگراف‌خانه کاشان، پدرش «اسدلله» و مادرش «ماه جبین» نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند.[۳]

دورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (شهید مدرّس فعلی) (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان خرداد ۱۳۲۲ گذراند و پس از فارغ‌التحصیلی در دورهٔ دوسالهٔ دانش‌سرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد.[۴] در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ شعر خود را با عنوان زندگی خواب‌ها منتشر کرد. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزه‌ها شروع به کار کرد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا نیز به تدریس می‌پرداخت.[۵]

وی به فرهنگ مشرق زمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی رو چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت از اینرو ترجمه‌هایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی را انجام داده‌است.[۶]

در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه‌ها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاه‌های نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزئینی تهران نمود. پدر وی که به بیماری فلج نیز مبتلا بود، در سال ۱۳۴۰ فوت می‌کند. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کناره‌گیری کرد. پس از این سهراب با حضور فعال تر در زمینه شعر و نقاشی آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاه‌های بیشتری را برگزار نمود.

سهراب هنرمندی جستجوگر، تنها، کمال طلب، فروتن و خجول بود که دیدگاه انسان مدارانه اش بسیار گسترده و فراگیر بود. از اینرو آثار وی همیشه با نقد و بررسی همراه بوده که برخی از این کتابها چنین می‌باشند: «تا انتها حضور»، «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «تفسیر حجم سبز»، «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره» و نگاهی به «سهراب سپهری».

خانواده

مادر سهراب، ۱۳۷۳ درمی‌گذرد. ، برادر ارشد سهراب و تنها برادر وی که هم‌بازی دوران کودکی سهراب بود نیز در سال ۱۳۶۹ درمی‌گذرد. (، پسر منوچهر، اخیراً از وی خاطراتی را آماده کرده که به ویرایش در اینترنت منتشر شده‌است).[۷] خواهران سهراب ، و می‌باشند. تعدادی از تصاویر شاعر و خانوادۂ وی به روی اینترنت قابل یافتن است.[۸]

شعر

سهراب سپهری

وی در ابتدا به سبک نیمایی شعر می‌سرود ولی بعدها رویه خودش را باز شناخت. در این شیوه جدید سهراب سپهری بر دیدگاه انسان مدارانه و آموخته‌هایی که از فلسفه ذن فرا گرفته بود به شیوه جدیدی دست یافت که «حجم سبز» شیوه تکامل یافته سبکش محسوب می‌شود. وی عادت داشت که دور از جامعه آثار هنری اش را خلق کند و برای رسیدن به تنهایی‌هایش «قریه چنار» و کویرهای کاشان را انتخاب کرده بود.[۹]

شعر وی صمیمی، سرشار از تصویرهای بکر و تازه‌است که همراه با زبانی نرم، لطیف، پاکیزه و منسجم تصویر سازی می‌کند.[۱۰] از معروفترین شعرهای وی می‌توان به: نشانی، صدای پای آب و مسافر را نام برد که شعر صدای پای آب یکی از بلندترین شعرهای نو زبان فارسی است. کریم امامی که از دوستان نزدیک وی بوده در زمان حیاتش برخی از شعرهای سهراب را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است. بعدها نیز مترجمان دیگری شعرهای وی را به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه کردند. در سال ۱۳۷۱ شعرهای منتخبی از دو کتاب حجم سبز و شرق اندوه با نام «ما هیچ، ما نگاه» توسط «کلارا خانیس» به زبان اسپانیایی ترجمه شد.[۱۱]. در سال ۱۳۷۵ منتخبی از اشعار سهراب سپهری توسط هنرمند ایرانی جاوید مقدس صدقیانی به زبان ترکی استانبولی ترجمه و از سوی انتشارات YKY در کشور ترکیه منتشر شد.

نقاشی

وی در نقاشی از دستاوردهای زیبایی شناختی شرق و غرب بهره مند گشته بود که این تاثیرها در آثارش جلوه گر بودند. در آثار نقاشی اش رویکرد نوین و متفاوتی داشت به طوریکه فرم‌های هندسی نخودی و خاکستری رنگش با تمامی نقاشان فیگوراتیو همزمانش متفاوت بود. او در نقاشی به شیوه‌ای موجز، نیمه انتزاعی دست یافت که برای بیان مکاشفه‌های شاعرانه اش در طبیعت کویری کارگشا بود. سپهری بیشتر نمایشگاه‌های داخلی آثار نقاشی اش را در «گالری سیحون» برگزار می‌کرد و عادت نداشت که برای روز معرفی در نمایشگاه شرکت کند.[۱۲]

امضای وی بر روی نقاشی‌هایش به خط «نستعلیق» بوده که به نظر مرتضی ممیز جلوه از روحیه فروتنانه و ایرانی اش دارد.[۱۳] از آثار او می‌توان به «طبیعت بیجان» ۱۳۳۶، «شقایقها، جویبار و تنه درخت» ۱۳۳۹، «علفها و تنه درخت» ۱۳۴۱، «ترکیب بندی با نوارهای رنگی» ۱۳۴۹، «ترکیب بندی با مربعها» ۱۳۵۱ و «منظره کویری» ۱۳۵۷ اشاره کرد.[۱۴] برخی از آثار وی در نزد مجموعه داران و دوستان سپهری قرار دارد و پریدخت سپهری خواهر سهراب، آثاری از وی را که در اختیار داشت به موزه کرمان اهدا نمود.[۱۵]

درگذشت

آرامگاه سهراب سپهری. در اسفند ۱۳۸۷، سنگ سیاهرنگی بر روی این سنگ نصب‌شد.

سهراب سپهری در سال ۱۳۵۷ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به همین سبب در سال ۱۳۵۸ برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و وی ناکام از درمان به تهران بازگشت. او سرانجام در غروب ۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.

در ابتدا یک کاشی فیروزه‌ای در محل دفن سهراب سپهری نصب‌شد، و سپس با حضور خانواده وی سنگی سفید رنگی جایگزین آن گردید که بر روی آن قسمتی از شعر «واحه‌ای در لحظه» از کتاب حجم سبز با خطاطی رضا مافی حکاکی شده‌بود:[۱۶]

به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من

—پایان نقل قول

این سنگ در مهر ۱۳۸۴ با بی‌دقتی کارگران و به علت سقوط مصالح ساختمانی بر روی آن شکست و با سنگ سفیدرنگ دیگری که سعی شده‌بود با سنگ قبلی شباهت داشته‌باشد تعویض شد.[۱۶][۱۷]
در ۲۹ اسفند ۱۳۸۷، سنگ بزرگتر سیاهرنگی بر روی سنگ سفید نصب گردید.[۱۸]

نکوداشت

در روز به مناسبت هشتادمین سال‌روز تولد سهراب سپهری، با اهدای ۸۰ شاخهٔ گل، مراسمی بر سر مزار وی برگزار شد. سپس این مراسم در مجموعهٔ فرهنگی‌ـ‌اقامتی خانهٔ احسان، از اماکن تاریخی کاشان، ادامه یافت. در این مراسم چهره‌های برجستهٔ فرهنگی و هنری همانند: احمد سمیعی گیلانی، شهرام ناظری، علی دهباشی و امین‌الله رشیدی حضور داشتند.[۱۹]

سفرهای خارج از کشور

 

نمایشگاه‌های نقاشی

از جمله نمایشگاه‌های نقاشی که سهراب سپهری در آن‌ها حضور داشت، یا نمایشگاه انفرادی وی بودند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:[۲۰]

  • اولین دوسالانهٔ تهران (فروردین ۱۳۳۷
  • دوسالانهٔ ونیز (خرداد ۱۳۳۷
  • دو سالانهٔ دوم تهران (فروردین ۱۳۳۹، برندهٔ جایزهٔ اول هنرهای زیبا)؛
  • نمایشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران (اردیبهشت ۱۳۴۰
  • نمایشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران (خرداد ۱۳۴۱، دی ۱۳۴۱
  • نمایشگاه گروهی در نگارخانه گیل گمش (تهران، ۱۳۴۲
  • نمایشگاه انفرادی در استودیو فیلم گلستان (تهران، تیر ۱۳۴۲
  • دوسالانهٔ سان پاولو (برزیل، ۱۳۴۲
  • نمایشگاه گروهی هنرهای معاصر ایران (موزه بندر لوهار، فرانسه، ۱۳۴۲
  • نمایشگاه گروهی در نگارخانه نیالا (تهران، ۱۳۴۲
  • نمایشگاه انفرادی در نگارخانه صبا (تهران، ۱۳۴۲
  • نمایشگاه گروهی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴
  • نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بورگز (تهران، ۱۳۴۴
  • نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون (تهران، بهمن ۱۳۴۶
  • نمایشگاه گروهی در نگارخانه مس تهران (۱۳۴۷
  • نمایشگاه جشنوارهٔ روایان (فرانسه، ۱۳۴۷
  • نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ موسسه گوته (تهران، خرداد ۱۳۴۷
  • نمایشگاه دانشگاه شیراز (شهریور ۱۳۴۷
  • جشنوارهٔ بین المللی نقاشی در فرانسه (اخذ امتیاز مخصوص، ۱۳۴۸
  • نمایشگاه گروهی در بریج همپتن آمریکا (۱۳۴۹
  • نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بنسن نیویورک (۱۳۵۰
  • نمایشگاهانفرادی در نگارخانه لیتو (تهران، ۱۳۵۰
  • نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیروس (پاریس، ۱۳۵۱
  • نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۱
  • اولین نمایشگاه هنری بین المللی تهران (دی ۱۳۵۳
  • نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۴
  • نمایشگاه هنر معاصر ایران در «بازار هنر» (بال، سوییس، خرداد ۱۳۵۵
  • نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (۱۳۵۷).

نگارخانه

منبع : ويكي پديا

نوشته شده در پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,ساعت 9:10 قبل از ظهر توسط Ashkan| |

احمد شاملو (زادهٔ ۲۱ آذر ۱۳۰۴؛ ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵، در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفی‌علیشاه[۱] - در تهران، درگذشتهٔ ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ ۲۴ ژوئیه ۲۰۰۰ در شهرک دهکده، فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگ‌نویس، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم ایرانی و از مؤسسان و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع شده‌است. در دوره‌ای از جوانی شعرهای خود را با تخلص الف. بامداد و الف. صبح منتشر می‌کرد. سرودن شعرهای آزادی‌خواهانه و ضد استبدادی، عنوان شاعر آزادی ایران را برای او به ارمغان آورده‌است.

شهرت اصلی شاملو به خاطر سرایش شعر است که شامل گونه‌های مختلف شعر نو و برخی قالب‌های کهن نظیر قصیده و نیز ترانه‌های عامیانه می‌شود. شاملو در سال ۱۳۲۶ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد، اما برای نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور[۲] یا شعر شاملویی[۳] یاد کرده‌اند. تنی چند از منتقدان ادبی او را موفق‌ترین شاعر در سرودن شعر منثور می‌دانند.[۴]

شاملو علاوه بر شعر، فعالیت‌های مطبوعاتی، کارهای تحقیق و ترجمهٔ شناخته‌شده‌ای دارد. مجموعهٔ کتاب کوچهٔ او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامهٔ مردم ایران(با تمرکز بر فرهنگ تهران) می‌باشد. آثار وی به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده‌است.

زندگی و فعالیت‌ها

تمام مطالب این بخش با توجه به اطلاعات ارائه شده در سال‌شمار زندگی احمد شاملو نوشته آیدا شاملو تهیه شده‌است. این سال‌شمار در منابع گوناگون از جمله وب‌گاه احمد شاملو، دفتر هنر[۵]، احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها[۶]، شناخت‌نامه[۷]، منتشر شده‌است. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد در پانویس ذکر شده‌است.

تولد و سال‌های پیش از جوانی

احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت، و به گفتهٔ شاملو در شعر «من بامدادم سرانجام...» از مجموعهٔ مدایح بی‌صله پدرش حلقه‌ای است که شاملو را به اهالی کابل متصل می‌کند. مادرش کوکب عراقی شاملو، از مهاجران قفقازی بود که طی انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، به همراه خانواده‌اش به ایران کوچانده‌شده‌بود[۸]. دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش رضا شاه بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت می‌رفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شده‌است و محل تولد در شناسنامه، رشت نوشته شده‌است.) دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان و مشهد و بیرجند گذراند و از دوازده سیزده سالگی شروع به ضبط لغات متداول عوام (که در فرهنگ‌های رسمی ثبت نمی‌شود) کرد.

دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد، گرگان و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را مدتی در دبیرستان ایران‌شهر و مدتی در دبیرستان فیروز بهرام تهران خواند و به شوق آموختن زبان آلمانی در مقطع اول هنرستان صنعتی ایران و آلمان ثبت‌نام کرد.

دوران فعالیت سیاسی و زندان

در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندارمری به گرگان و ترکمن‌صحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در بحبوحهٔ جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به خاک ایران، در فعالیت‌های سیاسی علیه متفقین در شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی و از آنجا به زندان شوروی در رشت منتقل شد. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشه‌وری و فرقهٔ دموکرات آذربایجان همراه پدرش دستگیر شد و تا کسب تکلیف از مقامات بالاتر دو ساعت مقابل جوخهٔ آتش قرار گرفت. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت. او برای همیشه ترک تحصیل کرد و در یک کتاب‌فروشی مشغول به کار شد.

ازدواج یکم و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر و آشنایی با نیما

شاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام آهنگ‌های فراموش‌شده به چاپ رسید. مدتی بعد با نیما دیدار کرد و تحت تأثیر آشنایی با او و به قصد معرفی شعر او، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی (چون سخن نو، هنر نو (ساعت ۴ بعد از ظهرروزنه، راد، آهنگ صبح و... زد.

در سال ۱۳۳۰ شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار قطع نامه را به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده داشت.

دستگیری و زندان

در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق و با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه شعر آهن‌ها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده می‌شود و با یورش مأموران به خانه او ترجمهٔ طلا در لجن اثر و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر مرتضی کیوان نسخه‌های یگانه‌ای از نوشته‌هایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بی‌آفتاب توسط پلیس ضبط می‌شود که دیگر هرگز به دست نمی‌آید. او موفق به فرار می‌شود اما پس از چند روز فرار از دست مأموران در چاپخانهٔ روزنامهٔ اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده می‌شود. در زندان علاوه بر شعر، به بررسی شاهنامه می‌پردازد و دست به نگارش پیش‌نویس دستور زبان فارسی می‌زند و قصهٔ بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن می‌نویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین می‌رود[۹]. مرتضی کیوان به همراه ۹ افسر سازمان نظامی اعدام می‌شود و او در زمستان ۱۳۳۳ پس از تحمل یک سال حبس، از زندان آزاد می‌شود.

ازدواج دوم و تثبیت جایگاه شعری

در سال ۱۳۳۶ با انتشار مجموعهٔ اشعار هوای تازه، به عنوان شاعری برجسته تثبیت می‌شود. این مجموعه شامل فرم‌ها و تجربه‌هایی متفاوت در قالب شعر نو است. در همین سال مجموعه‌ای از رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام و باباطاهر را منتشر می‌کند. پدر شاملو در ۱۳۳۶ فوت می‌کند.

شاملو در ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج می‌کند. دومین ازدواج شاملو مانند ازدواج اول مدت زیادی دوام نمی‌آورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا می‌شود.

در سال ۱۳۳۹ مجموعه شعر منتشر می‌شود. معروف‌ترین ترانه‌های عامیانهٔ معاصر فارسی همچون پریا و دخترای ننه دریا در این دو مجموعه منتشر شده‌است. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جمله برگه‌های تحقیقاتی کتاب کوچه را رها می‌کند.

شروع فعالیت‌های سینمایی

در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیهٔ قصهٔ خروس زری پیرهن پری (با نقاشی فرشید مثقالی برای کودکان دست می‌زند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت[۱۰] نیز می‌پردازد. این آغاز فعالیت سینمایی بحث‌انگیز احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگ‌نویسی فعال است. در سال‌های پس از آن و به‌ویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانسته‌اند. خود او می‌گفت: «شما را به خدا اسم‌شان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او «دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است» را به این تعبیر می‌دانند که فعالیت‌های سینمایی او صرفاً برای امرار معاش بوده‌است.[۱۱] شاملو در این باره می‌گوید: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»[۱۲] برخی فیلمنامهٔ فیلم گنج قارون را که در سال‌های میانی دهه ۴۰ سینما را از ورشکستگی نجات داد منتسب به شاملو می‌دانند. استفادهٔ فراوان از امکانات زبان محاوره در گفت‌گوهای گنج قارون می‌تواند دلیلی بر این مدعا باشد.[۱۳]

در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تأسیس می‌کند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار می‌شود. در سال ۱۳۴۰ با همکاری دکتر محسن هشترودی ۲۵ شماره از هفته‌نامهٔ را منتشر می‌کند. هفته‌نامهٔ کتاب هفته و

آشنایی و ازدواج با آیدا سرکیسیان

احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان ( ریتا آتانث سرکیسیان) آشنا می‌شود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطهٔ عطفی در زندگی او محسوب می‌شود. در این سال‌ها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر می‌برد[۱۴] و تحت تأثیر این آشنایی شعرهای مجموعهٔ آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».[۱۵]

آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و شش ماه در ده شیرگاه (مازندران) اقامت می‌گزینند و از آن پس شاملو تا آخر عمر در کنار او زندگی می‌کند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نام‌های آیدا در آینه و لحظه‌ها و همیشه را منتشر می‌کند و سال بعد نیز مجموعه‌ای به نام آیدا: درخت و خنجر و خاطره! منتشر می‌شود و در سال ۱۳۴۵ برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه راآغاز می‌کند و برنامهٔ قصه‌های مادربزرگ را برای بخش برنامه‌های کودک تلویزیون ملی ایران تهیه می‌کند.

آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو مانند مجموعهٔ کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از اوست.[۱۵]

در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفته‌نامهٔ خوشه را به عهده می‌گیرد. در سال ۱۳۴۷ «شب شعر خوشه» را با همکاری دکتر عسکری و با حضور ۱۱۰ شاعر معاصر، نمایشگاه نقاشی منصوره حسینی، نمایشگاه کاریکاتور اردشیر محصص و تئاتر در را با هنرمندی داوود رشیدی، پرویز صیاد و پرویز کاردان برگزار می‌کند. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل می‌شود، ادامه دارد. در سال ۱۳۴۷ او به عضویت هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران در می‌آید و کار بر روی غزلیات حافظ و تاریخ دورهٔ حافظ را آغاز می‌کند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار حافظ شیراز به روایت احمد شاملو انجامید. شاملو مطالعهٔ شعر و تاریخ اجتماعی سیاسی دورهٔ حافظ و اصلاح روایت خود از حافظ را تا پایان عمر ادامه داد.

در خرداد ۱۳۵۰ ترجمهٔ بازبینی شدهٔ رمان پابرهنه‌ها، نوشتهٔ زاهاریا استانکو با استفاده و تکیه بر زبان تداولی منتشر شد. در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادرش را از دست داد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال به همکاری خود با فرهنگستان ادامه داد.

سفرهای خارجی

احمد شاملو در دههٔ ۱۳۵۰ به فعالیت‌های گسترده‌ای در شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با و و انجمن ایران و آمریکا و فعالیت‌های سینمایی (از جمله تهیهٔ گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت ) را ادامه می‌دهد. در دانشگاه صنعتی شریف نیز سه ترم به تدریس مطالعهٔ آزمایشگاهی زبان فارسی مشغول می‌شود در سال ۱۳۵۱ نوارهای صوتی از شعرهای حافظ، مولوی، ابوسعید ابوالخیر با صدای شاملو و موسیقی اسفندیار منفردزاده و فریدون شهبازیان و مجموعه‌ای از آثار نیما با موسیقی احمد پژمان منتشر می‌شود. در رادیو برای کودکان و نوجوانان برنامه می‌نویسد و اجرا می‌کند. مدتی بعد از تحمل دردهای شدید برای معالجهٔ آرتروز گردن به پاریس می‌رود و جراحی می‌شود.

سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه شعر ابراهیم در آتش را به چاپ می‌رساند و برای چند فیلم مستند (مشهد، اصفهان و تبریز) گفتار متن می‌نویسد و اجرا می‌کند.

در سال ۱۳۵۴ از او دعوت می‌کند تا در کنگرهٔ جهانی نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو با یدالله رویایی عازم ایتالیا می‌شود.

در ۱۳۵۵ انجمن قلم آمریکا و دانشگاه پرینستون از او برای شرکت در گردهمایی ادبیات امروز خاورمیانه و سخنرانی و شعرخوانی دعوت می‌کنند و او عازم ایالات متحده آمریکا می‌شود. شاملو در این سفر به سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاه‌های نیویورک و پرینستون می‌پردازد. او با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و کوزمینسکی در این سفر دیدار می‌کند و پس از سه ماه همراه آیدا به ایران باز می‌گردد. در همین سال با دعوت دانشگاه بوعلی سینا، برای مدتی به سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه مشغول می‌شود. چند ماه بعد، این بار در اعتراض به سیاست‌های حکومت شاهنشاهی ایران کشور را به مقصد ایتالیا (رم) ترک می‌کند و از آنجا به آمریکا می‌رود و در دانشگاه‌های هاروارد، و ام آی تی و دانشگاه برکلی به سخنرانی می‌پردازد. تحقیق روی کتاب کوچه و حافظ شیراز را ادامه می‌دهد. پیشنهاد دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک را برای همکاری در تدوین کتاب کوچه نمی‌پذیرد.

در سال ۱۳۵۷، پس از یک سال تلاش بی‌حاصل برای انتشار هفته‌نامه، به امید نشر و فعالیت علیه رژیم شاه به بریتانیا می‌رود. در لندن ۱۴ شمارهٔ نخست هفته‌نامهٔ ایرانشهر را سردبیری می‌کند اما در اعتراض به سیاست دوگانهٔ مدیران آن در قبال مبارزه با رژیم و مسائل مربوط به ایران استعفا می‌دهد. مجموعه شعر دشنه در دیس در ایران منتشر می‌شود.

انقلاب و بازگشت به ایران

با وقوع انقلاب بهمن ۵۷ ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی، شاملو سه هفته پس از پیروزی انقلاب در ۱۱ اسفند به ایران باز می‌گردد. در همین سال انتشارات مازیار اولین جلد کتاب کوچه را در قطع وزیری منتشر می‌کند. شاملو به عنوان عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب می‌شود و مقاله‌ها و مصاحبه‌های متعددی پیرامون تحلیل و آسیب‌شناسی انقلاب و مسائل روز سیاسی و اجتماعی از او در مجلات و روزنامه‌ها به چاپ می‌رسد.

در سال ۱۳۵۸ هفته‌نامهٔ کتاب جمعه با سردبیری احمد شاملو و مدیریت عسکری پاشایی منتشر می‌شود. انتشار این هفته‌نامه پس از ۳۶ شماره توقیف می‌شود. در این سال‌ها مجموعه‌ای از شعرهای سیاسی خود را به نام کاشفان فروتن شوکران - که در آن شعر «مرگ نازلی» در بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز مسیحی ایرانی است[۱۶]- و مجموعه‌های پریا، ترانهٔ شرقی (لورکامسافر کوچولو و یل و اژدها را دکلمه می‌کند که به صورت نوار صوتی منتشر می‌شوند.

از ۱۳۶۲ با تغییر فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف می‌شود. در حالی که کار و فعالیت شاملو متوقف نمی‌شود. نوار کاست سیاه همچون اعماق آفریقای خودم (ترجمهٔ شعرهای لنگستون هیوز) و سکوت سرشار از ناگفته‌هاست (ترجمهٔ شعرهای مارگوت بیکل) با موسیقی بابک بیات در انتشارات ابتکار منتشر می‌شود. شاملو ترجمه و تألیف و سرودن را ادامه می‌دهد به‌ویژه روی کتاب کوچه با همکاری همسرش آیدا مستمر کار می‌کند. ترجمهٔ رمان بلند دن آرام (نوشتهٔ میخائیل شولوخوف) را آغاز می‌کند. چندین گفت‌وگو از او به چاپ می‌رسد تا آن که در سال ۱۳۷۲ با کمی بازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود مجوز نشر می‌گیرند.

در ۱۳۶۷ به آلمان غربی سفر می‌کند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بین‌المللی ادبیات (اینترلیت ۲) با عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور شرکت کند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف از جمله عزیز نسین، دِرِک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندو بِلی حضور داشتند. سخنرانی شاملو با عنوان «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» به تأثیر فقر و ناآگاهی و خرافه در عدم دستیابی به فرهنگ یکپارچه و متعالی جهانی اختصاص داشت. در ادامهٔ این سفر به دعوت خانم روترات هاکرمولر در اتریش، به شعرخوانی و سخنرانی می‌پردازد و به دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه یوته‌بوری به سوئد می‌رود. به دعوت ایرانیان مقیم سوئد در خانهٔ مردم استکهلم شب شعر اجرا می‌کند و با دعوت هیأت رئیسهٔ انجمن قلم سوئد با آنان نیز ملاقات می‌کند. مجموعه شعرهای احمد شاملو (دوجلدی) در آلمان غربی منتشر می‌شود.

در ۱۳۶۹ برای شرکت در جلساتی که به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) در دانشگاه برکلی برگزار شد به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر می‌کند. سخنرانی‌های او، «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ» و «حقیقت چقدر آسیب‌پذیر است» که با نام «نگرانی‌های من» منتشر شد، واکنش گسترده‌ای در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج از کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنرانی‌های شاملو نوشته شد.

در بوستون دو عمل جراحی مهم روی گردن او صورت گرفت با این حال چندین شب شعر در شهرهای مختلف با حضور شاملو که تعدادی از آنها به نفع زلزله‌زدگان ایران و آوارگا

نوشته شده در پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:,ساعت 9:6 قبل از ظهر توسط Ashkan| |


Power By: LoxBlog.Com